🌿🌹بنام ایزد منان🌹🌿
درتاریخ سه شنبه پنجم بهمن با اتوبوسی که درمیدان ولی عصر قرارگذاشته بودیم راهی بندرعباس شدیم.
دوستان سروقت حاظرشدند اما بارگیری دوچرخه ها زمانبر بود یک گروه پنج نفره دیگر هم مسافر این اتوبوس بودند به همین دلیل با کمبود جا برای دوچرخه مواجه شدیم وبه ناچار چند دوچرخه رابه داخل اتوبوس بردیم
وراه افتادیم.
ساعت 4/5صبح به بندر عباس رسیدیم از اتوبوس خواسته بودم که ما را درمقابل اسکله شهید حقانی پیاده کند. چرا که از آنجا باید سوار قایقهای هرمز می شدیم.
اسکله تعطیل بود ساعت 6صبح باز می شد واولین سرویس اتوبوس دریایی ساعت 7صبح حرکت می کرد.
تاساعت 6صبح به استراحت ونماز خواندن وصرف چای گذشت.
بابازشدن دربهای اسکله برای خرید بلیط حرکت کردیم.
برای خریدبلیط وارد کردن کدملی نفرات لازم بود.
به همراه مسافران نفرات زیادی که بومی منطقه بودند وبه نظر به محل کار خود می رفتند حضور داشتند. برای قایق اول افراد خیلی عجله می کردندواین موضوع باعث تعجب وعصبانیت مسئولین اسکله وقایق شده بود.
ماسوارقایق دوم شدیم.
نسبت به سفر قبلی من درسال گذشته قایق که با نامهای شناور دریایی واتوبوس دریایی شناخته می شد بسیار تمیزتر شیک تر وامکانات رفاحی بیشتری داشت. از همه مهمتر جلیغه نجات هرفرد درزیرصندلی به صورت پک شده بود.
ظرفیت اتوبوس دریایی را که من پرسیدم نسبت به اندازه آنها از 70تا 150نفر ظرفیت حمل مسافر داشت.
دوچرخه ها وکوله های بزرگ را روی عرشه قرار دادیم.
برروی عرشه چندصندلی ویژه بود که بانشستن برروی آن نمایی بسیار زیبااز دریا وبا زاویه دید وسیع نسیب مسافرمی شد.
اماروی عرشه بادمی وزید وکمی نگران کننده بود.
داخل کابین هوای مطبوعی بود تمام مسافران از ماسک استفاده کرده بودند واز پنجره نظاره گر دریا
فاصله اسکله حقانی تا اسکله جزیره هرمز 40دقیقه بود ولی زمان بارگیری وتخلیه مسافران ودوچرخه وبار به درازا می کشید.
دریابسیارآرام بود نه موجی ونه تکانی درقایق مشاهده می شد ولی یکی از دوستان به من مراجعه کرد واعلام حالت تهوع کرد او را به روی عرشه هدایت کردم. بادیدن مناظر زیبا وتنفس هوای تمیز انگار در وی معجزه ای رخ داد بهبودی حاصل کرد.
بانزدیک شدن به جزیره هرمز قبل از هرچیز کوههای رنگارنگ خودنمایی می کرد.
انگار که به یک تابلو نقاشی خیره شده بودیم. پس از آن خانه های سنتی که هنوز به شکل قدیم بکر ودست نخورده بودند. نه از آپارتمانهای سربه فلک کشیده خبری بود ونه از برجها ومراکز خرید وتجاری
درقسمت چپ جزیره قلعه به جامانده از پرتقالی ها به چشم می خورد.
هنوز چندصدمتر تا اسکله مانده بود که صدای موتور شناور قطع شد.
انگار که ناخدا موتورکشتی را خاموش کرد وبا مهارت خودش قایق به آرامی درکنار اسکله پهلو گرفت.
باتوقف شناور محلی ها سریع ازجای خود بلندشدند وبه سمت خروجی کابین مسافران رفتند.
ماهم کم کم یکی پس از دیگری خارج شدیم.
بلافاصله خدمه قایق مشغول تخلیه دوچرخه ها ووسایل مسافران شدند.
خدمه مدام از مسافران می خواستند که اسکله را ترک کنند.
ماهم پس از تحویل گرفتن وسایل کوله ها را به دوش انداختیم و از اسکله خارج شدیم.
از همان روی اسکله اقدام به گرفتن عکسهای یادگاری کردیم.
یکی روی اسکله ویکی بیرون از اسکله
قبل از پیاده شدن از قایق با منزلی که اجاره کرده بودیم هماهنگ کردم وآدرسش را گرفتم.
درمنطقه ای به نظر نوساز و بلوار مشرف به دریابود.
پس سوار بردوچرخه شدیم وتا آنجا رکاب زدیم به نظرم کمتر از سه یا چهار دقیقه طول کشید.
بانزدیک شدن به خانه درب باز شد وصاحبخانه به استقبال ما آمد.
دوستان یکی یکی وارد شدند ودوچرخه هارا درحیاط خانه قرار دادیم.
صاحبخانه توصیه های لازم را به ما کرد ورفت.
منزل نیز نوساز بود دواتاق خواب بزرگ داشت که پر ازتخت خواب بود.
سالن وآشپزخانه هم بزرگ بود ودارای مبلمان
همین که روی یکی از مبلها نشستم با جیغ یکی از بچه ها از جا بلندشدم وسراسیمه به سمت حمام رفتم. گویا از بزرگی حمام تعجب کرده بود.
واقعا تعجب آور بود مثل یک اتاق خواب بود که قسمتی از آن را دوش حمام وتوالت فرنگی اشغال کرده بود.
البته درحیاط هم سرویس وروشویی داشت.
پس از کمی استراحت وبرداشتن کوله کوچک وناهار از خانه بیرون رفتیم تاگشت وگذار را آغاز کنیم.
جزیره هرمز که جزیره ای کوچک به مساحت 42کیلومتر مربع است باکوه های نمکی درشمال خلیج فارس به دلیل نزدیکی به تنگه هرمز از اهمیت ویژه ای برخورداراست.
فاصله تا بندرعباس هشت کیلومتر وجمعیت حدود 5900نفر
این جزیره درسال 912 توسط پرتقالی ها باکشتار مردم اشغال شد ودرسال 1031توسط امام قلی خان از امرای شاه اسماعیل صفوی آزاد شد.
آثاربه جامانده از اشغال بانام قلعه پرتغالی ها وتوپ های آنها همچنان باقی است.
دورتا دوراین جزیره جاده ای هست به طول 24کیلومتر که از تمام نقاط دیدنی وگردشگری عبور می کند وسپس به نقطه اول باز می گردد.
اگر این جاده را برخلاف عقربه های ساعت طی کنید بیشتر نقاط گردشگری در نیمه اول قرار دارد.
از خانه بیرون آمدیم سبک بار وبانشاط، اولین چیزی که نظرهرشخصی را به خود جلب می کند دریای آبی خلیج فارس وپرواز پرنده های دریایی وگاهی صدای قایقهابودند.
درسمت راست ما دریا وسمت چپ خانه هایی سنتی بازسازی شده بود که بعضی به فروش صنایع دستی ویاغذاهای سنتی مشغول بودند.
خیابان با آجرهای قرمز رنگ فرش شده بود.
اتومبیل های معمول رادرآنجا ندیدم.
فقط دونوع خودرو بود یا وانت های سه چرخه که اقدام به حمل گردشگران می کردند ویا وانت های هایلوکس که آن هم درخدمت مسافران بود.
همینطور که رکاب می زدیم از مقابل اسکله ردشدیم واز شهر خارج شدیم.
دراثر بارندگی ومرور زمان آسفالت فرسوده بود ولی چاله نداشت.
الهه نمک
به ورودی الهه نمک رسیدیم
درابتدای ورودی هرنقطه گردشگری دست فروشانی بودند که اقدام به فروش صنایع دستی ونوشیدنی های مختلف می کردند.
باهماهنگی بادست فروشان دوچرخه ها را به آنها سپردیم ووارد بخش گردشگری شدیم.
درابتدا رودخانه ای با آب شور بود که دراطراف آن نمک ها رسوب کرده وشوره زده بود.
کمی جلوتر کوهی رنگارنگ مشاهده می شد که افراد را بی اراده به خود جذب می کرد وگاهی درنوبت عکس گرفتن قرار می داد.
جلوتر دیواره ای تماما ازنمک بود که دراثر فرسایش شکل زیبایی به خود گرفته بود از زیر این صخره نمکی ،چشمه آبی روان بود وزیبایی محیط را بیشتر می کرد.
بعضی مشغول برداشتن قطعه هایی از نمک بودند.
متلهای تخم مرغ رنگی
درادامه مسیر وپس از رسیدن به بلندی جاده سمت راست منظره ای جالب از ساحل دریا دیده می شد.
مثل اینکه محل تخمگذاری پرنده های افسانه ای بود.
تخمهایی با رنگهای مختلف ودراندازه های مختلف که در زیر نور آفتاب ودر کنار ساحل منتظر گرم شدن وخارج شدن جوجه هایشان بودند.
این تخم مرغ رنگیها درواقع متل بودند.
متل اتاقهایی است دائمی که با کمی فاصله در محیط باز جهت اسکان مسافرین ساخته می شود.
غارنمکی
پس از کمی رکابزنی وگذشتن از شیبهای جاده به غار نمی رسیدیم.
طبق معمول در ورودی غار محلی ها بازار فروش محصولات خود را برپاکرده بودند طوری که برای ورود به غار راه باریکی باقی مانده بود.
دهانه غار قطری حدود 3/5متر داشت کف آن خاک سرخ رنگ ودیواره ها شوره نمک زده بود.
باورود به غار قطر آن کمتر وکمتر می شد ولی جز کمی سفیدی نمک ومقداری دیوارهای چند رنگ چیز دیگری نظرم را جلب نکرد. خصوصا که نفرات درمسیر ایستاده بودند وراه را برای گذر سد کرده بودند.
اندکی در بیرون غار استراحت کردیم وبه صرف نوشیدنی وتنقلات پرداختیم.
دره مجسمه ها
پس از گذر از یک گردنه سمت راست جاده مکان وسیعی بود که درواقع ورودی دره بود وبا مغازه ها وپارک خودروهای حمل مسافر وچند درخت تقریبا اشغال شده بود.
باقدم برداشتن به سمت دره محیط تنگتر وباریکتر می شد مسیر هم تراز بود وشیب نداشت. اما درانتها به یک دالان تبدیل می شد که تنها یک نفر می توانست گذر کند.
برروی بلندای دره براثرفرسایش اشکالی ایجاد شده بود که هرکدام به شکل یک جانورشبیه بود از کروکودیل گرفته تا کانگرو، پلنگ ماهی وحتی انسان
انتهای این دالان به پرتگاهی عمیق وبسیار زیبا منتهی می شود باچشم انداز دریا وانعکاس نور خورشید درون آب
که مشرف است به تنگه هرمز وباکمی دقت می توان گذشتن کشتیها از تنگه هرمز را مشاهده کرد.
دره رنگین کمان
دره رنگین کمان درواقع چند کوه هست که با رنگهای مختلف ودرکنار هم بسیارمنظره زیبایی ایجاد کرده تا آنجا که بسیاری از خانمها از گلهای رنگارنگ آن استفاده کرده وصورت ودستهای خود را رنگارنگ می کنند.
ساعت حدود 13:30شده بود درکناره جاده زیر یکی از آلاچیغها درکنار درختان کهور گرمسیری نشستیم تا ناهار بخوریم هوا بسیار عالی بود. با نسیمی که از سمت دریا می وزید بسیار دوستداشتنی
پس از مدتی استراحت مسیر را ادامه دادیم تا به ساحل محیط زیست رسیدیم. محیطی بکر که باتوجه به مخفی بودن مسیر دسترسی آن کمترکسی از آنجا استفاده می کند.
به محض رسیدن به این ساحل دوستان به گرفتن عکس وآبتنی در دریا مشغول شدند.
نزدیک به غروب آفتاب بود که حرکت کردیم وبه سمت شهر ومحل اسکان راه افتادیم.
هواتاریک بود که به شهررسیدیم.
بلافاصله جهت تهیه نان ومایحتاج دوستانی که تغذیه کافی به همراه نداشتند اقدام کردیم.
وبعضی هم از غذاهای محلی استفاده کردند.
به منزل که رسیدیم پس از کمی استراحت درمورد برنامه های فردا جلسه ای گذاشتم واز همفکری نفرات استفاده کردم تا برنامه هرچه بهتر و جذاب تراجراشود.
ساحل مفنق
روزپنج شنبه پس از صرف صبحانه درساعت 8:30 قایق در ساحل جلو منزل پهلو گرفت وماسوارشدیم اینبار باقایق هم جهت عقربه های ساعت جزیره را دورزدیم تا به ساحل مفنق رسیدیم ازراننده قایق خواستم که ما را درساحل پیاده کند وساعت 13به دنبال ما بیاید.
ساحلی زیبا ودست نخورده
راه دسترسی به این ساحل از دوطرق قایق ویا کوهنوردی است.
که عموما به خاطر گرما ووجود سنگهای تیز وتیغه ای از قایق استفاده می کنند.
این ساحل علاوه بر مناظر زیبا ورنگارنگ از تنوع مختلف جنس ساحل نیز برخورداراست.
ساحل ماسه ای
ساحل شنی
ساحل صخره ای
وساحل مرجانی
پس از مراجعت قایق به ادامه دورزدن جزیره پرداختیم.
درنزدیکی قلعه پرتغالی ها به دلیل جذر دریا وپایین آمدن سطح آب پیاده شدیم.
عصر آنروز دوستان دراختیار خود بودند.
وشب باهم به گشتزنی درساحل ودیدن دست فروشهای محلی وچند مغازه رفتیم. ساحل سرخ
روزچهارشنبه وپس از صرف ناهار ابتدا به دیدن ساحل سرخ رفتیم.
این ساحل که نسبت به سطح جاده در ارتفاع پایینی قراردارد به وسیله جاده خاکی شیب داری باحدود شیب 15درصد قابل دسترسی بود.
از ابتدای ورودی خاک سرخ جاده خودنمایی می کرد.
وقتی به انتهای جاده رسیدیم. منظره ای زیبا ازساحل دریا که بانور منعکس شده خورشید درآن درکنار خاک سرخ ساحل خودنمایی می کرد.
دراین هنگام هربیننده ای بی اختیار به دریاخیره می شد و پس از مدتی دست درزیر خاک های سرخ می کرد تا نرمی وزیبایی آن را باتمام وجود حس کند.
روزجمعه
روزجمعه آخرین روز سفر مابود.
لذا برای بهره بردن بیشتر تصمیم گرفتیم صبحانه را خارج از خانه ودر محیطی جدید صرف کنیم.
وسایل را برداشتیم وسوار بر دوچرخه رکاب زنان به سمت جنگل حرا حرکت کردیم.
پس از خارج شدن از شهر به منطقه ای رسیدیم که مقدارخیلی زیادی از انواع ماهی را برروی زمین ریخته بودند تاخشک شود.
مصرف این ماهی های خشک شده برای استفاده در غذاهای محلی بود.
جنگل حرا
حرا نام درختی است که قابلیت رشد در آب شور دریا را دارد.
این جنگل درفاصله کمی از شهر قرار داشت.
با مد دریا ساقه های این درختان به زیر آب می رود وبا جذر دریا پای درختان خشک می شود. به همین دلیل به طور دائم جریانی از آب دریا درزیر وکنار این درختان درحرکت است.
این درختان ارتفاع زیادی نداشتند شاید عموما حدود 3متر بودند ولی متراکم طوری که امکان گذر از بین آنها نبود.
صبحانه را درمکانی خشک ودر زیر سایه درختان کهور صرف کردیم.
در آنجا با گروه دیگری از دوچرخه سواران آشنا شدیم که از مشهد وبا قطار آمده بودند.
آنها درکنار دریا کمپ زده بودند.
چون باید برای بازگشت آماده می شدیم راه بازگشت را درپیش گرفتیم.
ساعت 11به خانه رسیدیم ومشغول جمع آوری وسایل وکمی استراحت شدیم.
ساعت 12از خانه خارج شدیم وبه سمت اسکله حرکت کردیم.
به سمت اسکله حرکت کردیم فروش بلیط در بیرون از اسکله وداخل بازارچه بود. بسیار شلوغ بود ومردم درصف ایستاده بودند.
گویا عصر جمعه بلیط جهت شناور پیدا نمی شود ومردم زودتر آمده بودند تا بلیط تهیه کنند.
پس از تهیه بلیط جهت سوارشدن به سمت جایگاه سوارشدن به قایق رفتیم
وباکمال تعجب دیدم برعکس بلیط فروشی بسیار خلوت بود.
مثل آمدن دوباره دوچرخه وکوله هارا بار گیری کردیم.
وسپس خودمان در جایگاه مسافران سوارشدیم.
وقتی به بندر عباس رسیدیم ساعت 14:45بود.
جهت دریافت بلیط رزرو شده به سمت ترمینال حرکت کردیم حدود 10کیلومتر تا آنجا راه بود.
هنوز مسئول شیفت عصر نیامده بود لذا جهت تهیه ناهار واستراحت اقدام کردیم.
درکنار ساحل پارک حاشیه ای وجود داشت که بسیار گسترده بود لذا جهت استراحت به آنجا رفتیم تا هم استراحت کنیم وهم از ساحل بهره ببریم.
تا ساعت 9شب آنجا بودیم
وبعد به ترمینال رفتیم
اولین سرویس برای شیراز ساعت 10/5شب حرکت می کرد. پس از بارگیری دوچرخه ها ووسایل سوار اتوبوس شدیم وحرکت کردیم.
ساعت 7:10 به ترمینال شیراز رسیدیم.
تا وسایل ودوچرخه ها را پیاده کردیم حدود ساعت 7:30صبح روز شنبه بود که از دوستان خداحافظی کردیم وهرکس به سلامتی راهی خانه خود شد.
کارگروه دوچرخه سواری باشگاه شیراز جوان