راس ساعت 16 از طریق جنگل ابتدای کوچه یک باباکوهی آغاز به پیمایش کردیم. 

ابتدا بسیار آرام حرکت کردیم نمای آسمان بسیار زیبابود. ازسمت غرب خورشید ازبین ابرها تشعشع نورش را همچون نواری خوشرنگ به زمین می تاباند وچشم هر بیننده خوش ذوقی را به خود مجذوب می کرد. کمی بالاترباد از بین درختان می گذشت وصدای نسیم پاییزی خودرا هویدا می کرد. پس از گذر از جنگلهای مسیرمتوجه صدای آب یک جویبارشدیم. کمی از مسیر خارج شدیم ودر قسمت شرقی جوی پرآبی را مشاهده کردیم که

پس از گذر از مسیر کوتاهی باریزش از ارتفاع آبشار زیبایی خلق کرده بود که زیبایی مسیر را چندبرابر می کرد. دلم می خواست ساعتها کنار آن جویبار زیبا بمانم. اما هدف کوهپیمایی بود بناچار حرکت کردیم پس از مدتی به جاده خاکی  رسیدیم. خورشید درحال غروب بود. ومی بایست بدون اتلاف وقت به مسیر ادامه می دادیم تا وقت تلف شده در کنار آب را جبران کنیم. پس از حصول اطمینان از وضعیت سلامت جسمانی نفرات بدون استراحت به مسیر ادامه دادیم. مسیر را از دامنه یال شرقی انتخاب کردم. هرچه خورشید بیشتر خودرا پشت کوههای غربی مخفی می کرد مابیشتر به آنتن باباکوهی نزدیک می شدیم. انگار که خورشید با ما مسابقه گذاشته بود.

وقتی به آنتن رسیدیم صدای اذان مغرب به گوش می رسید.

باسروصداوشادی بچه ها نگهبان آنتن از مخفیگاه خود خارج شد وطوری خودرا به مانشان دادوخسته نباشید به ماگفت انگارکه می خواست چیز  بگوید 

 

آری حدثم درست بود او از تنهایی خسته شده بود ودوست داشت بایکی حرف بزند

پس از کمی هم صحبتی بااو به سمت توربین حرکت کردیم. به محض پایین آمدن از تپه  چنان بادشدیدی وزیدن گرفت انگار که باد پشت تپه مخفی شده بود وبادیدن ما به سویمان حمله ورشد.

لذا از نشستن استراحت صرف نظر کردیم وفرار رابرقرار ترجیح دادیم. ابتدا باپوشیدن بادگیرها لباس رزم با سرما را به تن کردیم سپس از رفتن به سمت توربین منصرف شدیم و از مسیر جاده خاکی به سمت مقبره حرکت کردیم.

هرچه پایین تر می آمدیم از شدت باد کمترمی شد انگار که از منطقه استحفاظی باد خارج می شدیم. همین که از مسیر خاکی بالای مقبره به سمت مقبره حرکت کردیم باد کاملاقطع شد. روشنایی اطراف مقبره کامل بود اما وقتی پایین تر آمدیم متوجه شدیم که تمام چراغهای اطراف چشمه وحوض آب خاموش است. مغازه ها هم همه بسته بودند. بامشورت دوستان به سمت سکوهای سنگی پایین چشمه رفتیم وآنجارا برای اتراق کردن برگزیدیم.

 باخاموش کردن هدلایت ها از روشنایی آسمان ونورشهر که به کوه روشنایی می بخشید استفاده کردیم.

آسمان نیمه ابری بود. اما ماه از پشت ابر ها کاملا آسمان وزمین را روشن کرده بود.

درحین استراحت وصرف چای وتنقلات یادی از دوستانی کردیم که دفعه های قبل بامابودند وحالا به هردلیل از تیم دوچرخه سواری جداشدند.

 

سپس درامتداد همان سکوهای سنگی ودر زیر نور مهتاب از همان مسیر زیک زاک سنگ فرش به سمت پایین حرکت کردیم.

وبه حمدالله همگی به سلامتی درهمان مکان آغازین از هم خداحافظی کردیم.

 

سرقدم :امین ستایش

گروهدار: مهناز صفری

تصویربردار: ساراکاظمی

کل زمان برنامه دوساعت و45دقیقه