"شادروان کوهنورد پیشکسوت پروین نوری بد"
آبها به لرزه می افتند
پیشانیها چروک می خورند
دستها گره می گردند
و سرود پروین کوهستان
مرثیه ای تلخ می گردد
نظاره گر قساوت تقدیر
غرق در ای کاش ها
از آن سخن می گویند:
پرستوی عاشق ما را هراسی نبود
از تندبادها و کوچی ناگزیر
پرنده بلند پرواز ما را آشیانی نبود
این شانه های نحیف و این لانه های حقیر
ماندیم ما با یادهای شیرینش
نگران دیده به پرواز و کوچش
روحش شاد و یادش پایدار