خاطره ، گفته و ناگفته های صعود انفرادی و زمستانه به قصد صعود قله حوض دال دنا از مسیر یال چال زرد پس از  گذشت ۳۰سال از آن تاریخ

 

 

روز کوهنورد بود که ملاقاتی با شادروان سعید لقمانی داشتم که در مورد صعودهای مطرح و شاخص زمستانه بر روی رشته کوه دنا که هنوز کاملا شناخته شده نبود صحبت کردیم .(در روز کوهنورد که هر سال در نخستین آدینه آبان ماه در منطقه تنگ چرو  بمو  برگزار می گردد ).

برای آغازین برنامه خود در این طرح هدف خود را صعود زمستانه حوض دال دنا در نظر گرفتیم و نسبت به برنامه ریزی و هماهنگی آن و تیم بندی لازم اقدام کردیم .

با گذشت ۲ماه و اجرای برنامه های پیش نیاز و تمرینات لازم برنامه خود را برای ابتدای دی ماه هماهنگ و اعلام کردیم ، قرار بود یک تیم ۶نفره باشیم که بدلیل مشکلات دیگر دوستان علاقه مند و  عدم وجود امکانات تیم ما ۴نفره شده .

(عظیم شمس : سرپرست برنامه ، نادر کرمی:مسوول فنی ، سعید لقمانی :تدارکات ، محمد حسین حسین یار : شرکت کننده ).

69/10/04  سه شنبه 

با حضور دیگر همنوران ساعت ۱۲:۳۰در ترمینال ، با اتوبوس شیراز،یاسوج حرکت خود را آغاز کردیم ، از ابتدای حرکت بارش باران آغاز شد و پس از یک ساعت در محدوده شهر اردکان باران به برف شدید تبدیل شد و با عبور از اردکان شاهد سفید پوش بودن کل منطقه های مشرف شدیم و برف هم همچنان به کار بارش خود ادامه می داد .

در بین را و جاده ما شاهد بازگشت تعداد زیادی خودروهای سبک و سنگین به اردکان شدند اما اتوبوس ما با این شرایط ساعت ۱۷ به ترمینال یاسوج بارانی رساند ، با پیگیری سعید از همان مکان بوسیله یک سواری به سوی سی سخت حرکت خود را آغاز می کنیم (ساعت۱۷:۴۰) در مسیر کوهستانی و جنگلی هوا همچنان برفی و گاهی بارانی می شود ، ساعت ۱۸:۳۰بود که به شهر زیبای سی سخت رسیدیم و مشغول کمی خرید های ضروری و پرس و جوی وضعیت سی سخت و دنا می شویم (مشخص می شود از ۱۲شب قبل تا کنون حدود۳۰تا ۵۰ سانتیمتر برف تازه آمده و برف های قبلی اضافه شده است ) و پس از آن به خانه شادروان فریدون آصفی مسوول خانه کوهنورد سی سخت مراجعه می کنیم و با دیدن ایشان و احوالپرسی با همراهی ایشان به خانه کوهنورد سی سخت عزیمت کردیم و پس از جا دادن لوازم ، کوله ها و صحبت های فراوان سپس مشغول صرف شام که سعید خیلی سریع آن را آماده کرده بود (دمپخت گوجه)شدیم ، 

برف همچنان می بارید و درجه برودت هوای داخل خانه کوهنورد ۴درجه زیر صفر بود ، در جمع دوستانه و کوچک ما صحبت های لازم و هماهنگی ها را تا ساعت ۲۳:۳۰ ادامه دادیم ، طبق این هماهنگی و با توجه به شرایط موجود و کوتاه بودن نسبی مسیر پیش بینی شده فردا (صعود تا جان‌پناه چشمه پونه در ارتفاع ۳۸۰۰متری از مسیر یال چال زرد تقریبا تکلیف برنامه فردای ما روشن شد  .

 پس این هماهنگی سعی کردیم با خزیدن به درون کیسه خواب ها استراحت کنیم اما برف همچنان و بدون فاصله  می بارد و از پنجره های اتاق خانه کوهنورد خود نمایی می کند ، نمی دانم چه ساعتی به خواب رفتیم اما همه در فکر برنامه بودیم .

 

69/10/05 چهارشنبه

ساعت ۶:۳۰ دقیقه تا ۷:۰۰ همه همنوردان از خواب بیدار می شوند ، هوا طوفانی همراه با بارش شدید برف هست ، حدود ۵۰سانتیمتر دیگر به برف محدوده خانه کوهنورد اضافه شده است ، مشخص بود با وضعیت موجود امکان صعود مهیا نبود اما ما هم وقت داشتیم و هم صبر ، مشغول صرف صبحانه که شدیم (ساعت ۸:۰۰)  آقای آصفی هم حضور پیدا می کنند و پس از آن نیز آقای شهرام توکلی مسوول تربیت بدنی سی سخت به ملاقات ما آمدند تا از چگونگی ادامه برنامه ما آگاه شوند با گذشت زمان حدود ۲ساعت این دو  مسوول دلسوز ما را ترک کرده و ما مشغول گفتگوهای لازم برنامه و سپس آموزش تزریقات وریدی که بوسیله سعید اجرا می شد شدیم ، جالب بود که سعید ضمن آموزش آمپول زدن دست خود را برای تمرین در اختیار ما قرار داد البته دیگر دوستان یا بلد بودن و یا اینکه من بیشتر علاقه از خودم نشان دادم و چند جا از دست و ورید های سعید را زخمی و خون آلود کردم ، اما این آموزش نتیجه بخش بود و از آن خیلی استفاده کردم ،

نهار را که خوردیم همه به کنجی رفتیم در فکر صعودمان بودیم ، من در فکر خود دنبال این بودم که آیا این کاروان زمستانه زمین گیر می شود و باید برگردد (دو تن از همنوردان دچار درد کلیه و سرما خوردگی شده بودن) این افکار و گفتگوهای کوتاه ما تا ساعت ۱۶ ادامه داشت سپس از خانه کوهنورد خارج شدیم  (هوا همچنان برفی و سرد است ) و به خرید وسایل و گردشی کوتاه می رویم ، ساعت۱۸است که برمی گردیم به خانه کوهنورد با تنها بخاری موجود در خانه کوهنورد که نوع قطره ای و نفتی هست لباس های خود را خشک و خودمان را گرم می کنیم  و این ساعات را مثل شب گذشته سپری می کنیم با توجه به اینکه حال هم همنوردان بدتر از قبل شده است سعی می کنیم عاقلانه تر ادامه برنامه را هدایت کنیم ، امشب را بهتر از دیشب به خواب می رویم ، گاهی صدای سرفه محمد حسین برای کوتاه زمانی ما را هشیار و بیدار می کند اما خواب دوباره چشمان ما را درمی نوردد 

69/10/06  پنج‌ شنبه

صبح ساعت 7:۳۰ تا ۸:۰۰ همگی از خواب بیدار می شویم هوا سرد و ابری است سمت جنوب و غرب آسمان آبی و خوش رنگ خودنمایی می کند  داخل خانه کوهنورد نسبتا گرم است ، گلوی محمد حسین درد دارد و سرفه های شدیدی می کند تا حدی که صدایش عوض شده ، مشغول صرف صبحانه می شویم آقایان آصفی و توکلی به خانه کوهنورد می آیند و مشغول پارو کردن برف های پشت بام می شوند ، ما با یک جلسه کوتاه تصمیم خود را به صعود هماهنگ می کنیم ، یکی از شاخصه های تصمیمات جلسه  این بود  بخش از مسیر صعود را محمد حسین تا حد امکان برای برف کوبی با کوله سبک ما را همراهی کند و سپس از ما جدا شود و به خانه کوهنورد بازگردد و ما ۳نفر مسیر از ادامه بدهیم .

ساعت ۱۰:۴۰ است که پیمایش ما آغاز می گردد ، پس مدتی عظیم نیز از درد کلیه خود می گوید ، حدود ساعت ۱۳:۰۰ در نقطه از مسیر که هم تراز با چشمه توف کلنجه هست ، عظیم و محمد از ما جدا می شوند ، من و سعید به صعود خود ادامه می دهیم پس ساعتی منطقه تحت پوشش ابر و مه می شود ، حال و احوال سعید هم خوب نیست و کمی ارتفاع زدگی دارد به من آدرس تنقلات مورد نیاز خود را می دهد و می گوید اگر که دچار مشکل شد حتما آجیل های شور و شیرینی که همراه دارد را به او بخورانم ، با این شرط تصمیم می گیریم که مقداری خوراک را بصورت سرپایی بخوردیم  و حرکت خود را پس آن  آغاز می کنیم پس از حدود ۲۰ دقیقه سعید می گوید که دستکش خود را در ناحیه ای که خوراک خوردیم جا گذاشته است ، من خودم داوطلب بازگردان دستکش سعید می شوم و پس از بازگشتم دوباره مسیر تا ساعت ۱۷:۰۰ ادامه میدهیم ، هوای سرد  همراه با باد ، صعود را کمی سخت می کند  گاهی هم سوز برف را در مسیر داریم ، این ناحیه از یال چال زرد را  طاقچه اول می گویند که ما مجبوریم برای انتخاب موقیعت بهترمکان  برپایی چادر خود  اندکی فرود می آییم تا بتوانیم چادر را بر پا کنیم ، ارتفاع حدود ۳۱۰۰متر هست و اگر وضعیت روشنی هوا و بارش و سرما اجازه می داد ما حدود یک ساعت و نیم ساعت دیگر جان‌پناه بودیم ، با این شرایط مشغول چادر زدن می شویم شیب زیاد است و با پاکوب کردن برف  یک مکان نسبتا مناسب سعی در مسطح کردن چند متری از مسیر را برای نصب چادر انجام می دهیم و سپس چادر را باز می کنیم متاسفانه چادر را با اینکه یکی از همنوردان تهیه و بررسی کرده و آورده بود ، نه روکش(پوش رو یا دوم ) و نه میخ  با این حال و با نصب کلنگ های خود در برف و کمک گرفتن از تخته سنگی  چادر را مهار می کنیم و به درون آن می رویم ، چادر چون پر کاهی در طوفان در حال نوسان و چرخش بود ، باد با شدت بیشتری همراه با برف ریز سعی داشت تا مجالی برای کارهای دیگر نداشته باشیم ، پس از پهن کردن زیر انداز سعی کردیم کمی استراحت کنیم اما امکانش نبود ، برای تهیه آب برف آب کردیم ، پاهای سعید یخ کرده بود با پوشاندن آن با کلاه ، پلیور ، کیسه خواب و حتا کوله پشتی خیلی نتیجه ای سریعی نگرفتیم و این اقدامات برای گرم کردن پای سعید مدت زیادی طول کشید ، باد و برف شدت بیشتری گرفت ، اگر ما در چادر نبودیم چادر چون چتری پرواز کرده بود .

در حال آماده کردن قهوه بودیم که سعید بیاد دخترش (سحر) افتاده و می گوید جایش خالی هست و ای کاش اینجا بود ، با سختی فراوان شام می خوریم 

البته سختی کار فقط مربوط به شرایط خارج از چادر نبود  بلکه چادر ما مشکلات که قبلا گفتم داشت و اما از همه بدتر این بود که  چادر در ناحیه زیپ آن دارای توری (پشه بند)بود  و بدون روکش ، این ناحیه از چادر حدود نیمی ازبرف و بوران شناور در هوا را به داخل خود انتقال می داد (در حقیقت این چادر دوپوش تابستانه بود) .

 ما مجبور بودیم هر نیم ساعت لباس و کیسه خواب خود را از زیر برف هایی که رویش نشسته بتکانیم ، مورد بعدی هم این بود که اجاق گاز ما فاقد میله های ...... بود و من به ابتکار خود یک قوطی کنسرو را پس از تخلیه از دو طرف باز کردم و درب هر دو طرف را بصورت مشبک برش دادم و با این حرکت موفق شدیم اجاق گاز استفاده کنیم ، یادم هست وقتی که داشتم قهوه درست می کردم بدلیل شدت باد و حرکت شدید چادر، قهوه آماده نشده ما بر روی زیر انداز ریخت و جالب اینکه فوری یخ زد و من آن را بصورت تکه های یخ قهوه‌ای رنگ به داخل قوری برگرداندن و دوباره مشغول تهیه قهوه شدن ( در این شب برودت درون چادر حدود ۲۲تا۲۵ زیر صفر بود)، با توجه به شدت باد ابر و مه در حال جابجا شدن بودن و ما که هر از چندی برای بازدید چگونگی هوا و تکاندن چادر از آن خارج می شدیم می توانستیم چراغ های شهر سی سخت را از آن محل ببینیم ، 

با این حال ابر ها با سرعت زیاد در حال عبور بودن و مشکل شد وزش باز شدید همراه با سرمای حسی حدود ۳۰ درجه ، من بجز سعی زنده مانده در چادر کار دیگری را نمی توانستیم انجام بدهیم و تنها ابزار ما بهوش بودن از وضعیت و صبر و تحمل کردن بود ، با وزش باد شرایط بشکلی تغییر کرد که حتا دیگر امکان بازید چادر برایمان فراهم نبود و فقط در کیسه خواب خود مشغول تماشای وضعیت خرابی چادر و شنیدن صدای طوفانی حرکت باد بودیم و تا صبح هنوز خیلی مانده بود می توانم بگم که فقط امید داشتیم که صبح شود و با طلوع خورشید بتوانیم با گرمای جانبخش آن خودمان را گرم کنیم ، باد داشت دیگر از زیر سرما و بدن ما و چادر هم عبور می کرد تا حدی که گاهی بالا تنه ما را بلند می کرد و بشکل نیمه خوابیده و نشسته در می آورد ،  این اتفاق ها چندین و چند بار پیش آمد و ما همچنان پایداری می کردیم تا صبح . . . 

69/10/07 آدینه

 ساعت ۵:۰۰ است شدت باد کمتر اما سرما همچنان بیشتر ،  شفق روشن بخش آسمان را می توانیم ببینیم از توری چادر ببینیم روی کیسه خواب مان و داخل چادر حدود یک سانت برفک جمع شده اما توان تکان خوردن را بسختی داریم ،  شدت باد پس از طلوع خورشید کم شد اما همچنان سرد حاکم هست  ، ما که از شرایط دیشب حال مناسبی نداشتیم نیز حدود ساعت ۶:۰۰   می توانیم به خودمان حرکت بدهیم و سعی در جمع و جور کردن خودمان و لوازمی می کنیم که دیشب از انها استفاده کرده بودیم (همه ی چیزی که داشتیم) ساعت ۷:۳۰سعی می کنیم که صبحانه بخوریم اما چیزهایی که از قبل برای صبحانه تهیه کرده بودیم همه یخ زده بود مقدار کمی نان در دهان می گذاریم و مشغول چرب کردن کفش ها می شویم و آب کردن یخ گترها می شویم تا ساعت ۸:۴۰ که حرکت خود را با هدف صعود یکباره بسوی جان پناه و قله آغاز می کنیم (چادر و اندک لوازم خود را جا می گذاریم ) و با تلاش بیش از پیش مسیر را در برف پودری طی می کنیم در قسمتی بالاتر از آغاز مسیر امروز بدلیل باد زیادی که همیشه بر روی یال چال زرد در جریان است برف کمتری وجود دارد اما بین تخته سنگ ها را برف پودری کاملا پر کرده و برای عبور کار ما را سخت تر می کند تا اینکه از طاقچه اول که با چوبی بر روی آن اعلامت گزاری شده بود عبور می کنیم  با توجه به اینکه از دیروز تا کنون مسیر را من برف کوبی کرده بودم هر از چند گاهی مجبور به تجدید قوا می شوم به طاقچه دوم که می رسیم حال سعید بد می شود اما با سعی و تلاش زیاد به طاقچه سوم یا همان دروازه می رسیم .

سعید از آمدن و ادامه دادن بازمی ماند و ما با هم مسیر فرود و بازگشت را در پیش می گیریم با آنکه سعید می گفت که من می مانم و یا بازمی گردم و من می بایست طبق برنامه به صعود ادامه می دادم اما شرایط سعید مناسب تنها گذاشتن نبود و من می بایست اخلاق همنوردی را نسبت به اهداف برنامه در اولویت قرار می دادم و هر دو با هم می بایست به سلامتی به پایین برمی گشتیم ، ارتفاع ۳۶۰۰متر بود و ساعت ۱۲ ، یعنی اینکه ما طی سه ساعت و بیست دقیقه فقط توانسته بودیم ۵۰۰متر را صعود کنیم که این مدت زمان خوبی نبود و بیش از حد خود طول کشیده بود با فرود سریعی به چادرگاه ساعت ۱۴:۰۰خوراک می خوریم و چادر و لوازم را جمع آوری می کنیم و مسیر برگشت را در پیش می گیریم ، البته سعید میلی به خوراک ندارد و گرسنه ادامه می دهد ، پس از ۵۰ متر اولیه فرود سعید از حمل کوله خود آجر می ماند و من مجبور به حمل هر دو کوله می شوم بدلیل شرایط مسیر و عدم تعادل کوله ها چندین بار زمین می خورم اما سعید را که فرستادم جلوتر از خودم متوجه این اتفاق ها نمی شود حدودا با فاصله ۱۰۰ متری با باغات سی سخت همنوردان مانده در سی سخت به پیش باز ما می آیند و پس از احوالپرسی گرم ، کوله ها را از من می گیرند و ما را بسوی خانه کوهنورد هدایت می کنند ، با رسیدن به خانه کوهنورد خود گرم و لباس ها و کفش خود را خشک می کنم ،  محمد و عظیم با آنکه خودشان مشکل داشتند به ما خیلی می رسیدن تا  اینکه پس از ارایه گزارش کار انجام شده از همان اول شب به خواب ژرف می رویم .

69/10/08 شنبه

ساعت ۸ از خواب که بیدار می شویم صبحانه بوسیله دوستان و با نان تازه آماده است و ما پس از صرف آن  لوازم را جمع می کنیم و با نوشتن گزارش برنامه خود در دفتر خانه  کوهنورد آنجا را ترک می کنیم و پس از تحویل کلید خانه کوهنورد به آقای آصفی و خدا حافظی با ایشان ساعت ۱۰:۳۰ سی سخت را بسوی یاسوج با مینی بوس محلی ترک می کنیم و سپس با یک  سواری بین شهری به سوی شیراز حرکت می کنیم ، ساعت ۱۵:۰۰ به شیراز می رسیم و همنوردان یکی یکی با خداحافظی گرمی هم دیگر را ترک می کنیم ،