سرپرست تور: آقای احسان جعفری

مسئول آقایان : مهدی کریمی

مسئول بانوان : خانم خواجه
 

روز پنج شنبه 11/3/91 ساعت 11:50 از پارک خلدبرین بوسیله یک دستگاه اتوبوس ایران پیما حرکت کردیم. برگزار کننده این تور گردشگری باشگاه شیراز جوان بود و شش نفر از اعضای باشگاه و 19 نفر مهمان نیز شرکت داشتند.

دو ساعت اول سفر به جاگیر شدن در اتوبوس و معرفی بچه ها به یکدیگر گذشت تا برای نهار در مجتمع بین راهی پاسارگاد توقف کردیم و پس از اجاره چند تخت در یکی از رستوران ها نهار خوردیم.

 

ساعت 7:30 به اصفهان رسیدیم ولی به دلیل کمبود وقت توقفی نداشتیم و شام را 32 کیلومتر بعد از دلیجان در رستورانی خوردیم. صاحب رستوران بسیار بداخلاق بود و با وجود اینکهرستوران خالی بود فقط به کسانی که غذای کامل خریداری کردند سرویس داد. حتی از فروش ماست یا نوشانه جداگانه نیز خودداری کرد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حدود ساعت 3 بعد از نصف شب به تهران رسیدیم و یک ساعتی منتظر شدیم تا 4 نفر از مهمانان سفر به ما پیوستند و به سمت شمال حرکت کردیم. ساعت 10 صبح به سرابان رسیدیم. از سیاهکل که رد می شدیم یک مامور راهنمایی ما را متوقف کرد و اتوبوس را به دلیل عبور از وسط شهر 30 هزار تومان + 6 نمره منفی جریمه کرد وقتی به او گفتیم که ما کمربندی ندیدیم با لهنی بسیار تند با ما برخورد کرد و ما را به فرستادن به پارکینگ تهدید نمود. تقریبا تمام بچه ها کمی عصبی شدند و نتوانستیم از زیبایی های جاده سیاهکل به دیلمان به نحو احسن لذت ببریم . جاده ای بسیار قشنگ و پیچ در پیچ که بین راه در آبشار لونک برای صرف نهار توقف کردیم.

آبشاری زیبا با ارتفاع حدود 10 متر در منطقه ای جنگلی با درختان سبز سر به فلک کشیده. یک سمت جاده به صورت تخت هایی کنار هم و رستوران و فروشگاه پوشیده شده بود و سمت آبشار به صورت پارک جنگلی ساخته شده بود که پس از 20 دقیقه پیاده روی به جنگل بکر می رسیدیم.

کمی در جنگل پرسه زدیم و عکاسی کردیم و برای نهار به نزدیکی رودخانه و رستوران ها رفتیم و تختی بزرگ را اجاره نمودیم. تقسیم کار شد و آقایان به کباب کردن جوجه کباب مشغول شدند و خانم ها سفره را پهن کردند و مخلفات را آماده نمودند. یک ساعتی طول کشید تا جوجه ها کباب شد و همه نهار خوردند و پس از کمی استراحت به سمت لاهیجان حرکت کردیم.

نزدیکای غروب بود که با تله کابین به بالای کوه شیطان رسیدیم. مناظر اطراف و زمین های زیر کشت چای در غروب خورشید بسیار خیره کننده بود، تا غروب خورشید در اطراف چرخیدیم و شب هنگام پایین آمدیم و به سمت هتل کادوسان در بندر انزلی حرکت کردیم. در مسیر به ترافیک سنگینی برخورد کردیم و چون دیر وقت بود و کسی آدرس درست و حسابی به ما نمی داد به سختی هتل را پیدا کردیم. هتل کادوسان 3 ستاره است و شمال هتل به دریا می رسد با ساحلی اختصاصی که با سنگ های زمخت موج گیر پوشیده شده ولی ساحلی زیبا و شنی داشت. رستوران هتل رو به دریاست  با پنجره هایی عریض و بالکنی بزرگ با منظره ای زیبا از دریای خزر. اتاق ها بسیار تمیز و شیک بودند و سرویس هتل هم عالی بود. لابی هتل هم آرامش خاصی داشت با وسایل بازی برای بچه ها و بزرگترها.

حدود ساعت 2 بعد از نصف شب بود که پس از جاگیر شدن در اتاق ها همه بچه ها به بالکن رستوران هتل آمدند و جشن تولد کوچکی را برای یکی از خانم ها برگزار کردیم و بعد از آن عده ای به اتاق های خود رفتند و بقیه بچه ها پياده روي در ساحل را به خواب ترجيح دادند.

برنامه فردا صبح بازدید از تالاب انزلی بود ولی مسئول هتل به ما خبر داد که گل های تالاب در مرداد ماه در می آیند و قایق های گردش در تالاب پنج نفره هستند و با فاصله زمانی از هم حرکت می کنند. با مشورت و رای گیری از بچه ها تصمیم بر این شد که بازدید از موزه گیلان شناسی جایگزین تالاب انزلی شود.

ساعت 9 صبح بیداری بود و پس از صرف صبحانه همه آماده حرکت بودیم که خبردار شدیم یکی از خانم ها مریض شده است. قرار شد ما مدتی در لابی هتل بمانیم و دو نفر ایشان را به بیمارستان ببرند.

حدود 45 دقیقه را در لابی هتل دور هم بودیم و فوتبال دستی بازی کردیم و وقتی از سلامت خانم رضوی مطلع شدیم به سمت موزه حرکت کردیم و قرار شد بچه ها در ورودی شهر به ما بپیوندند.

حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود که وارد موزه شدیم. موزه گیلان شناسی در فضایی چندین هکتاری بنا شده و به صورت دهکده هایی جدا از هم تشکیل شده است. خانه های محلی موزه کپی شده از خانه های واقعی استان گیلان است که مدت ها مردم محلی در آن زندگی کرده بودند. جالب این بود که وسایل منازل واقعی بود حتی رخت خواب و دشک ها و لوازم آشپزخانه.

ناهار را در موزه صرف کردیم و نزدیکای عصر به سمت ماسوله حرکت کردیم. به یک کیلومتری شهر که رسیدیم ترافیک بود و مجبور شدیم اتوبوس را همان جا پارک کنیم و پیاده به شهر زیبای ماسوله برویم. عصر و شب را در ماسوله چرخیدیم و ساعت 11 شب به سمت هتل حرکت کردیم.

آقای جعفری هتل ترنگ طلایی را برای اقامتمان رزرو کرده بود که در پنج کیلومتری ماسوله واقع شده بود. هتل ترنگ طلایی در دامنه جنگلی کوه ساخته شده بود. کلبه هایی دو طبقه که هر طبقه سه خوابه بود، ملافه ها تمیز نبود و بوی نم اتاق ها را پر کرده بود و کیفیت وسایل خیلی پایین بود نمی دانم روی چه حسابی سه ستاره به این هتل داده بودند. ولی انصافا مناظر اطراف هتل خیلی زیبا و خیره کننده بود.

یکی از بچه ها شب همه را به صرف آب دوغ خیار به کلبه خود دعوت کرد. واقعا خوردن آب دوغ خیار در کلبه ای جنگلی مزه دیگری داشت.

ساعت 6 صبح بیداری بود و هر جور بود بچه ها را ساعت 7 پای اتوبوس جمع کردیم و به سمت قلعه رودخان حرکت کردیم. ساعت 9:30 به قلعه رودخان رسیدیم و صبحانه را پای مسیر خوردیم.

امروز 14 خرداد مصادف با رحلت امام خمینی بود و از شانس بد ما قلعه تعطیل بود. به ناچار یک ساعتی از پله ها بالا رفتیم و از مناظر اطراف استفاده کردیم و حدود ساعت 3 به اتوبوس برگشتیم و ناهار را در رستورانی بین راه خوردیم و به سمت کاشان حرکت کردیم. شب را در اتوبوس بودیم تا به ابیانه رسیدیم و صبحانه را در هتل ویوتا که ابتدای روستا بود صرف کردیم سپس گردش در ابیانه را آغاز کردیم.

روستایی با خانه های قرمز رنگ با قدمتی 1200 ساله که تقریبا خالی از سکنه بود. آقای نظری راهنمای ما بود و با ایشان در شهر چرخیدیم و همه اطراف و خانه های قدیمی را برای ما شرح دادند. نکته جالب روستا این بود که لباس های محلی را کرایه می دادند و توریست ها می توانستند با لباس محلی همان منطقه در شهر بچرخند و عکس بگیرند.

ناهار را در غذاخوری ابیانه خوردیم و ساعت 3:30 بعد از ظهر به سمت شیراز حرکت کردیم. ساعت 2:30 بعد از نصف شب سه شنبه 16/3/90 به شیراز رسیدیم.

در اینجا جا دارد از آقای جعفری به خاطر زحمات زیادشان برای این تور تشکر کنم و البته از حسن انتخاب دو راننده خوش اخلاقی که واقعا بدون ذره ای ناراحتی کل پنج روز را همراه ما بودند تشکر و قدردانی کنیم.

ادامه تصاویر