در یک روز گرم معمول تابستانی و بعد از یک صعود فوق العاده یک روزه به بام ایران، دماوند، بعد از ظهر روز 6 مرداد 1390 از تهران بهمراه سرپرست برنامه آقای سازگار، از ترمینال غرب تهران توسط اتوبوس های خط چالوس به سمت مقصدمان که همان علم کوه بود حرکت کردیم. بعلت ترافیک شدید جاده چالوس حرکت اتوبوس به کندی پیش می رفت. در میان راه کمی مانده به چالوس در مرزن آباد از اتوبوس پیاده شدیم و توسط سواری از آنجا به کلاردشت رفتیم و از آنجا نیز توسط سواری دیگری به رودبارک که محل اقامت ما بود راهی شدیم. حدود ساعت 1 نیمه شب بود که به مقصد رسیدیم. در ابتدا از آنجا که مسیر را در تاریکی سیر کردیم متوجه این نبودم که در چه بهشتی حضور دارم، و این را زمانی متوجه شدم که صبح توی روشنایی به مناظر اطراف توجه کردم. جنگل های انبوه، هوای بسیار خنک و ویلاهای آن چنانی منطقه را حقاً به خلد برین تبدیل کرده بود.

دور نمای گرده آلمانها     www.shirazjavanclub.com

به دلیل خستگی طول مسیر و همینطور به دلیل اخباری که از هوای نسبتاً نا مساعد علم کوه به دستمان رسید، آقای سازگار تصمیم گرفتند که روز جمعه را به استراحت بپردازیم. ما هم از فرصت استفاده کرده و سفری داشتیم به کلاردشت و در بازار و محله های زیبای این شهر گشت و گذاری داشتیم. خرید مورد نیاز را انجام دادیم، به یکی از کوهنوردان کلاردشت که دوست آقای سازگار بودند سری زدیم و پیش از غروب به منزل بازگشتیم. خوراک مورد نیاز سفر و دیگر نیازهای صعود را تهیه کردیم، وسایل را آماده کرده و برنامه صعود را دوره کردیم. پیش از خواب هم به قرارگاه کوهنوردی فدراسیون در رودبارک سری زدیم و آنها را از برنامه فردای خودمان باخبر کردیم. آنجا متوجه شدیم که گروه دیگری از استان و این دفعه زرقان نیز فردا روز قصد صعود به علم کوه را دارند. مسوولان قرارگاه همچنین به ما گفتند که پیش از شما گروه های دیگری قصد صعود از گرده را داشته اند که به سبب نا مساعد بودن مسیر از این کار دست کشیده اند. اما به هر حال عزم ما جزم به صعود بود حتی اگر صعود کامل انجام نمی شد.

صبح روز بعد ساعت 6 از خواب بیدار شده و به مسیر خود به سمت علم کوه ادامه دادیم. کوله ها بعلت همراه داشتن ابزار فنی نسبتاً سنگین بود اما به هر حال قصد ما صعود از ابتدای مسیر یعنی خود رودبارک بود. طول مسیر کاملاً پوشیده از جنگل و محصور با کوهای سر به فلک کشیده زیبا بود. ناگفته نماند که سیل اخیر رودبارک خسارت های زیادی به منطقه و ویلاهای اطراف مسیر رود وارد کرده بود اما به قولی این امر خیلی طبیعی بوده وقتی من انسان حق رودخانه را با ایجاد ساختمان هایی در مسیر آن خورده، این حق رودخانه بوده که مناطق از دست رفته خود را پس بگیرد. در این مورد برخورد اکثر مردم رودبارک خیلی مناسب و معقول بود. پناهگاه کوهنوردی ونداربن آسیب زیاده دیده بود و به قول ... به جای افتتاح آنجا افتضاح شد.

مسیر را ادامه دادیم و در طول مسیر این مناظر بودند که سنگینی کوله ها و خستگی چند روز پیش را از ذهن و جسممان دور می کرد. تا اینکه به کشتی سنگ (تکه سنگ بسیار بزرگی که در میان یک تنگه به تنهایی خودنمایی می کرد) رسیدیم و آنجا استراحت کوتاهی کردیم و مجدد مسیر خود را ادامه دادیم تا اینکه حدود ساعت 6 بعد از ظهر به پناهگاه سرچال رسیدیم. آنجا با گروه هیئت زرقان ملاقات کردیم و به سبب بی آلایشی افراد آن گروه خیلی سریع رابطه دوستی ریخته شد. تعداد آنها 6 نفر بود که همگی از سنگ نوردهای سالنی زرقان بودند که به قصد صعود دیواره علم کوه به آنجا آمده بودند. پس از صحبت هایی که انجام شد متوجه شدیم که آنها اولین باری بوده که به علم کوه آمده و اولین باری بوده که قصد صعود دیواره را داشتند و عملاً هیچ تجربه خاصی در زمینه کار در ارتفاعات بلند را نداشدند. به همین سبب آقای سازگار آنها را از انجام این کار باز داشت و تنها 2 نفر از آنها را به انتخاب سرپرستشان مناسب جهت صعود از گرده دانست.

صبح روز بعد ساعت 5 صبح آماده حرکت شدیم و دقیقاً 5:30 شروع به حرکت کردیم. سرپرست خود آقای سازگار بودند به همراه من (سروش صفی خانی) از باشگاه شیراز جوان و آقایان فرهاد طاهری خواه و حسین حیدری از هیئت کوهنوردی زرقان. پس از عبور از یخچال علم چال به ابتدای مسیر گرده رسیدیم. در آنجا ابزار را آماده کرده و به دو کرده دو نفره تقسیم شدیم. آقای سازگار و من هم طناب شدیم و آن دو نیز با هم هم طناب شدند.

صعود بصورت ضربدری انجام می گرفت اما به هر صورت گروه پیشرو ما بودیم . از انجا که هدف ما صعود یک روزه گرده بود در بعضی از مسیر های صعود گروه ما طناب ثابت کار می گذاشت تا گروه دوم زمان کمتری را برای صعود صرف کنند. با این حال یکی از افراد آن گروه به سبب تاثیرات ارتفاع حرکت کند تری داشت و سریع خسته می شد. آقای سازگار با صعود مسیر و برقراری کارگاههای مناسب هر دو گروه را بگونه ای بسیار مناسب سرپرستی می کردند. در این میان انواع حمایت های دینامیک و استاتیک نسبت به موقعیت کارگاه مورد استفاده قرار گرفت. در میان مسیر طناب های ثابت نایلونی کار گذاشته شده بود که عملاً کارایی خاصی نمی توانستند داشته باشند زیرا بسیاری از آنها پوسیده بودند. اما به هر حال جهت اطمینان بیشتر ابزار خود را با آنها در گیر می کردیم. بسیاری از مسیر ابزار خور بود و با استفاده از فرند، شفت و گاهی نیز میخ، میانه هایی کار گذاشته می شد. لازم به ذکر است که هر کرده میانه های خاص خود را بکار می برد و پس از استفاده آن را جمع آوری می کرد. مسیر آنگونه که آقای سازگار فرمودند تقریباً مانند همیشه بوده بجز برخی یخچالها که بر حجمشان افزوده شده بود. دقیقاً عبور از همین یخچال ها بود که مسیر را دشوار تر می ساخت. زیرا چند باری مجبور به عبور از عرض آنها شدیم.

بالاخره ساعت 6 بعد از ظهر بر چکاد علم کوه پا گذاشتیم. در این میان یکی از افراد گروه زرقان که فشار زیادی بر وی وارد شده بود از خوشحالی به گریه روی آورد و خدای خود را سپاس می گفت و نیز مرتباً از باشگاه ما به خاطر راهنمایی و همیاری آنها در این صعود تشکر می کرد. پس از تازه کردن نفس که البته در آن ارتفاع بسیار هم آسان نبود پس از گرفتن عکس های یادگاری فرود خود را این بار از مسیر حصارچال شروع کردیم. دلیل انتخاب این مسیر توسط آقای سازگار یخ زدگی مسیر گردنه چالون بود که اگر در تاریکی به آن برخورد می کردیم عمل فرود به پناهگاه سرچال را با مشکل مواجه می کرد.

با کاستن از ارتفاع آهسته آهسته حال دوست ما هم بهبود می یافت. اینبار آقای سازگار تصمیم گرفتند که مسیر را از سمت خرم دشت ادامه دهیم. مسیر کاملاً پوشیده از برف و در میان آن چمن و گلهای زیبای بهاری بود، گویا بهار تازه به آنجا پا گذاشته باشد. نهرهای آب شکل گرفته از آب شدن برفها جلوه ای بی مثال به آن منطقه بخشیده بود، هوای ملایم رو به خنک همراه با نسیم های نوازش بخش این همه زیبایی را دو صد برابر کرده بود.

روز کم کم جای خود را به شب زیبا و پر از راز می داد و جلوی ما تنگه ای بسیار طولانی بود که انتهایش را نمی شد دید. افسوس ما از این بود که دیگر با تاریکی هوا این همه زیبایی به زیر سیاهی شب فرو می رفت، هرچند بعداً فهمیدیم که تاریکی چه دنیای پر رمز و رازی از این همه زیبایی می سازد. در طول مسیر چند باری به بهمن هایی که در مسیر جاری شده بودند مواجه شدیم که خود باعث می شدند که مسیر پاکوب را چند باری گم کنیم که نهایتاً این گم کردن راه ما را به جاده ای خاکی رساند که انتهایش پس از 4 ساعت پیاده روی بی وقفه و سریع همان قرارگاه ونداربن بود. بله بالاخره در ساعت 2:15 بامداد پس از تقریباً 8 ساعت پیاده روی از قله به قرارگاه رسیدیم. مسیر بسیار زیبا بود اما بواسطه کمبود زمان و تاریکی هوا و نیز حرکت سریع در شب خستگی را به پاهای همگی هدیه داده بود که خود موهبتی بود در آن سرما که شب را بدون وسائل کامل به راحتی به صبح برسانیم. شب را آنجا ماندیم و صبح زود به وسیله یک ماشین عبوری به قرارگاه کوهنوردی رودبارک رسیدیم. گزارش صعود را در دفتر باشگاه نوشته و سپس به منزل بازگشتیم. در کل مسیر تیم زرقان همراه ما بودند.