تاریخ شروع برنامه :1390/2/2

روز اول

7 صبح از دروازه کازرون با ماشین های خطی سیخ درنگون حرکت کردیم.

8 صبح پای منطقه بودیم و از روستای دارنگون اولی از جلوی مردشور خانه حرکت کردیم .پس از 45 دقیقه پیاده روی به چشمه های زیبایی که از دل زمین بیرون می آمدند برخوردیم و یک استراحت 15 دقیقه ای با صرف چای ،عسل و نان داشتیم. پوشش گیاهی در این منطقه بیشتر از درختان چنار ، بید و گردو تشکیل شده بود و یکی از مسائل و معضلات مهمی که در این منطقه با آن روبه رو شدیم سوزاندن تنه درختان چناری بود که سن و سال و قدمت زیادی داشتند .برای مثال تنه یکی از آنها حدود 5/7 متر بود ولی بیشتر آن توسط یکی از افراد بی فرهنگ سوزانده شده بود که خیلی تأسف بار بود. البته یک جا مشاهده شد که اداره محیط زیست نوشته بود به فرزندانمان فرهنگ استفاده از طبیعت را بیاموزیم.

در حال گذشتن از منطقه به طبیعت بکر و زیبای دیگری رسیدیم که آنجا چندین برکه و جوی و یک آبشار بسیار زیبا وجود داشت و پس از 2ساعت و نیم پیاده روی در شیب نسبتاً خوبی که منطقه داشت به پای قله دلو و یک چشمه و آبشار فصلی طولانی که در آنجا وجود داشت رسیدیم و بچه های گروه بطری آبشان را مجدداً پر کردند و یک استراحت کوتاه همراه با چای و خرما سپری شد.

در همین فرصت سرپرست گروه یک مسیر مناسب و جدید را شناسایی کرد. جهت گذشتن از تنگه خانی

حرکت کردیم. هرچه به ارتفاع نزدیک تر می شدیم تجمع و تراکم گل های بهاری و لاله های واژگون بیشتر می شد و همچنین گونه گیاهی تغییر می کرد و بیشتر درختان بادام کوهی یا (بوخورک) منطقه را پوشانده بود .

در حین مسیر دقایقی را با یک گروه از بچه های نوجوان محلی همراه بودیم که با تجهیزات کم ولی نسبتاً مناسب به کوه پیمایی و طبیعت گردی مشغول بودند و همچنین افراد محلی دیگری که کم و بیش مشغول چیدن گیاهان خوراکی فصلی در دامنه کوه بودند.

در نزدیک قله هنوز برف وجود داشت که جهت تامین آب چشمه های فصلی زیر دست خود کمک می کرد.

حدود ساعت 1:40 دقیقه روی خطالرا س بودیم که کم و بیش پوشیده از برف بود و هوای نسبتاً خنک و خوبی را داشت .

در بالای قله آقل و چراگاه های گوسفندان و چوپانان نیز مشاهده می شد. قله دلو به دلیل پهن بودن چراگاه مناسبی به حساب می آید. در نزدیک خط الراس چندین دیوار سنگین کنار هم به صورت اتاق اتاق با قدمت زیادی وجود داشت .

در نزدیکی آن نیز وسیله ای شبیه کاردک پیدا کردیم که محلی ها می گفتن در گذشته یک نوع گیاه در اینجا وجود داشته و از این وسیله جهت جمع آوری شیره و یا صمغ این درختان استفاده می شده است.

45 دقیقه طول کشید تا خط الراس را گذراندیم و وارد تنگ سرخ شدیم و به سمت مله گاله حرکت کردیم .چیز جالبی در ارتفاعات مشاهده می شد. سنگ واره ها و فسیل های مختلف گوش ماهی و مرجان که نشانه وجود دریا در گذشته را در این مکان داشت. همچنین گل های زیبا و زیادی که کارشان تامین غذای زنبورهای عسل بود.

شیب نسبتاً تندی را پشت سر گذاشتیم و به جنگل های بلوط رسیدیم که در این میان پرندگان با چه چه و صدای زیبای خود ما را یاری می کردند .

حدود ساعت 4 یک استراحت چند دقیقه ای و خوردن هندوانه که خیلی جاتون سبز بود و دباره حرکت کردیم

و متاسفانه معضل دیگری که با آن روبرو شدیم سوختن و بریدن تعداد زیادی از درختان بلوط بود و چاه های زغالی که به وفور به چشم می خورد و از طرف اداره حفاظت محیط زیست و جنگل بانی هیچ اقدامی صورت نگرفته بود.

در حین گذشتن از جنگل های بلوط به یک قبرستان رسیدیم که قبرهایی با قدمت بیش از 200 سال داشت و سرانجام ساعت 6:30 با روستای ماله گاله رسیدیم.

روستای بسیار آرام و خانه های سنگی و سنتی و بدون امکانات آب ، برق ، گاز و تلفن بود که بیش از 70% جمعیت روستا آنجا را ترک کرده بودند و مابقی نیز با قاچاق زغال یا دامداری به امرار معاش مشغول بودند که ناگفته نماند که خیلی تحویلمان گرفتند و مهمان نوازی کرده و شب برایمان نان تیری، دوغ، ماست روغن محلی آوردند.

کوزه های شکسته و خیلی قدیمی در روستا وجود داشت که متعلق به بیش از 1500 سال پیش بود و می گفتند که در این منطقه در گذشته به جای بلوط پوشیده از درختان انگور بوده و نزدیک روستا نیز یک کارخانه شیره پزی وجود داشته و هنوز آثار آن بر جای مانده البته ما از مسیر دیگری گذشتیم که موفق به دیدن آن نشدیم .

ساعت 7 بود که بچه ها مشغول درست کردن ناهار شدند و یک چلو خورشت بادمجان با گوشت قرمه خوشمزه روی آتش درست کردندکه همراه با دوغ و ماست و نان محلی خیلی چسبید .

بعد از غذا در کنار آتش و کمی صحبت و آشنایی با چند تا از محلی ها در یکی از خانه های سنگی بدون سکنه اسکان کردیم و ساعت 9:30 بعد از گذراندن یک روز پر انرژی خوابیدیم.

 

روز دوم:

6:30 صبح بیدار باش بود و سپس صرف صبحانه چای، نان، عسل و بعد حرکت کردیم.

بعد از دو ساعت به شمس آباد و بعد از یک ساعت به منطقه چاه نفت رسیدیم که به وسیله دولت پلمپ شده بود و مجدداً حرکت کردیم و به یک روستای متروکه رسیدیم که عاری از سکنه بود و قدمت بسیار زیادی داشت و در آنجا کوزه های سفالی بزرگ و قدیمی به چشم می خورد. سپس حرکت کردیم به سمت منطقه کمره سرخی و در بین راه ساعت 2 از مهمان نوازی عشایر نیز مستفیض شدیم و سپس به سمت دره دریا حرکت کردیم و ساعت 4 در آنجا اسکان کردیم.

در ابتدای تنگه یک آبشار بسیار بلند و زیبا بود و بقیه جاها پوشیده از درختان انار بود که در یکی از باغات انار کمپ زدیم و ماندیم و یک خروس محلی از نزدیکترین روستای منطقه خردیم و جهت ناهار کشتیم .در همین حین من و آقای چابک از فرصت استفاده کردیم و برگشتیم پای آبشار و یک حمام سنتی گرفتیم و برگشتیم .

در یکی از باغ های انار در شیب کوه یک آسیاب آبی قدیمی وجود داشت که نشان از وفور آب در سال های گذشته در این منطقه بود . مقداری بابونه جهت ادویه غذا از داخل کوه چیدیم .

ساعت 8 پس از درست شدن گوشت خروس روی آتش با سیب زمینی و پیاز و گرجه روغن نان و دوغ محلی، کمی از طبیعت زیبا لذت بردیم و با صدای چه چه مستانه بلبل ترقه و سار..... و دیگر پرندگان به خواب رفتیم.

روز سوم:

6:30 بیدار باش بود و صبحانه چای نان و عسل خوردیم و سپس در ساعت 7:30 حرکت نمودیم.

پس از گذشتن از کوچه باغات انار به روستای بک دانه رسیدیم و کمی دوغ و نان محلی تهیه کردیم و سپس به روستای مزخان رفتیم و از آنجا به مزارع گندم (در این منطقه خوردن ساقه گندم را تجربه کردیم) و به رودخانه رسیدیم و مجبور شدیم کفش هایمان را در آوریم تا از رودخانه عبور کنیم. در نزدیک رودخانه گل های بابونه خوراکی و غیر خوراکی همه جا را پوشانده بود.

ساعت 10 وارد تنگه مزخون شدیم این قسمت یک مقدار فنی تر بود .بعضی از جاها به علت فشار و حجم زیاد آب رودخانه مجبور بودیم از طناب استفاده کنیم که سرپرست برنامه هم زمان آموزش هایی را در همین زمینه ارائه می داد.

روز سوم با وجود اینکه خیلی داخل آب بودیم هوا خیلی گرم و طاقت فرسا بود

برای رد شدن از تنگه بیش از 10 بار مجبور از گذشتن ازآب شدیم و در بعضی نقاط برنامه به صورت اکتشافی از قارهای کوچک و پناهگاه های طبیعی منطقه برای مواقع لازم بود .

مسیر تنگی پوشیده از درختان بادام کوهی و گل های شقایق و بابونه و غیره بود .در انتهای تنگه پرتگاه- سنگ و صخره ها زیاد شده بودند و مسیر دشوارتر شده بود که فرصت مناسبی جهت کسب بعضی از آموزش ها بود. حدود 1:30 برای آخرین بار وارد آب شدیم و پس از 100 متر پیاده روی در آب از تنگه عبور کردیم که بعد از تنگه یک ایستگاه هیدورمتری جهت ارتفاع آب و یک ننو جهت گذاشتن از رودخانه قرار داشت .پس از یک ساعت اولین روستا بنام شیب تنگ رسیدیم و یکی از اهالی کوه نورد روستا بنام آقای قلی پور که با سرپرست برنامه و چند نفر دیگر باشگاه آشنایی داشت ما را جهت استراحت و چای به منزل دعوت کرد.

پس از ربع ساعت استراحت به مسیر ادامه دادیم و در کنارمان مزارع گندم در کنار رودخانه قرار داشتند و سپس وارد منطقه دشت آبمیک شدیم که اکثراً ترک نشین بودند .تقریباً 15 روستا در مسیر وجود داشت که به کار کشاورزی و دامپروری مشغول بودند البته تامدتی دیگر از زمین های کشاورزی شان زیر آب می رود (به علت سدی بنام سد نرگسی که در نزدیک آنجا در حال احداث بود و اسم آن برگرفته از ده نرگسی نزدیکترین روستا به سد است می باشد)

بعد از گذشتن از مسیر دشت آبمیک و پشت سر گذاشتن روستاها و مزارع مختلف و پذیرایی اهالی با محصولات محلی و دوغ تازه به دشت بکک رسیدیم و ساعت 6:30 بعداظهر در یکی از مزارع آنجا مطعلق به روستای سه بیست- برگرفته از سو بیست و گذشته سوئیس نیز می گفتند.

نزدیک به تلمبه آب مزرعه اسکان کردیم و مجدداً اهالی منطقه از محصولات محلی ما را بی نصیب نگذاشتند و صاحب مزرعه نیز مقداری پیاز تازه چید به ما داد که به همت سرپرست عزیزمان توانستیم تجربه خوردن پیاز تازه و خام را مثل سیب کسب کنیم.

بچه ها تا قبل از غروب خورشید مقداری هیزم جمع کردند و شام عدس پلو با ماست تازه و دوغ محلی (فقط هر دانه عدس با یک سنگ همراه بود جهت تکمیل شدن برنامه غذایی ). حدود ساعت 11 با نوای آرامش بخش تلمبه آب خوابیدیم.

 

روز چهارم

6 بیدار باش بود.صبحانه (چای- عسل- نان)- و سپس دشت بکک را ادامه دادیم.

از بین روستاها و زمین های کشاورزی و باغات گذشتیم. بکک به علت بالا بودن آب (که چاه ها بین 12-20 متر به آب می رسیدند) و همچنین خاک حاصلخیز تنوع کشاورزی زیادی را به خود اختصاص داده که از آن جمله می توان به درختان انار- مرکبات- حبوبات-سیفی جات- (کدو- بادمجان- پیاز و سیب زمینی و هندوانه و طالبی گندم و خیار و...) اشاره کرد.

خوردن کدوی تازه و خام مثل خیار رو حتماً تجربه کنید که خیلی خوشمزه است.

روستاهای زیادی رو پشت سر گذاشتیم و از پس گذشتن از درختان سنجد و کیالک وحشی به آخرین روستای دشت بکک و چشمه و چاه های آب رسیدیم که در این دشت (هر چه به گرم سیر نزدیکتر می شدیم) هوا گرم تر بود و درختان نخل در جاهای مختلف به چشم می خورد. در مسیر به یک مدرسه روستایی برخورد کردیم و چقدر زیبا بچه های روی زمین در سایه دیوار سنگی در حال یادگیری درس بودند .منطقه دشت بکک بیشتر لُر و فارس بودند. بعد از بکک ( و دشت شقایق ها و گل ها به دشت خرموج رسیدیم و حدود ساعت 12 من جهت تهیه مقداری لوازم از بچه ها جدا شدم و رفتم روستای اسلام آباد و نرگس زار کمی خرید کردم و گروه از مسیرپای کوه و مزارع به مسیر ادامه دادند و کمی خیار تازه سرزمین خورده بودندو با خود نیز آورده بودند. از نرگس زار به روستای کنار خوشی و مُلا ارّه رفتم و امام زاده مشهدی محمد یکی از زیارتگاهای منطقه بود. همچنین امام زاده خفر زنده نیز در وسط دریاچه قرار گرفته بود .

به امید کمی آب بوسیله موتور یکی از اهالی منطقه دریاچه را کمی گشتیم که متاسفانه یافت نشد و بجز زمین های کشاورزی زیر کشت در وسط دریاچه و مقداری زمین خاکی چیز دیگری پیدا نشد.

ساعت 2 برگشتیم پیش بچه ها و از آنجا حرکت کردیم به سمت چشمه ای در نزدیکی روستای نرگس زار .

در اطراف چشمه در پای کوه که قبلاً جزئی از دریاچه بوده نیزار و مرداب نسبتاً کوچکی به حیات خود ادامه می داد که در بر گیرنده و محل زندگی خیلی از گونه های گیاهی و جانوری بود که شامل درختان بید، نیزار، سبزه ها و چند گونه دیگر گل وگیاه می شد.

همچنین محل زندگی یک جفت گراز- لاک پشت ها- لک لک- مرغابی- ماهی و مار و چند گونه پرنده دیگر که اسم آنها رابلد نبودیم بود .

ساعت 8 چلو با گوشت قرمه به روی آتش آماده شد و با روغن محلی خوردیم و چای که چند تا مهمان محلی هم آمدند و رفتند و در نهایت 10 خوابیدیم (با صدای پرندگان) .

معضل بزرگی که متأسفانه در اینجا هم وجود داشت اطراف چشمه را زمین های کشاورزی احاطه کرده بودند و با زدن چاه های غیر قانونی و بدون مجوز و همچنین برداشت مخفیانه شبانه آب از چشمه به کشاورزی ادامه می دادند که خود باعث از بین رفتن هر چه بیشتر و زودتر این طبیعت شگفت انگیز و تا لابهای اطراف دریاچه می شود .

و امیدوارم که با پیگیری مستمر در اداره محیط زیست جهت از بین نرفتن و حفاظت این مجموعه به نتایجی برسیم.

روز 5

صبح 8:5 بیدار باش و بعد صبحانه از نرگس زار فامور به سمت کازرون و شیراز حرکت کردیم. و متأسفانه معضل دیگری که با آن روبرو شدیم منطقه دشت برم بود که جدیداً جاده از آنجا عبور کرده بود و اهالی به تصاحب و گرفتن زمین ها مشغول شده بودند و در آنجا کشت و کشاورزی راه انداخته بودند و جهت به تملک در آوردن زمین ها پای درختان بلوط کود شیمیایی می ریزند تا خشک شود تا مالک زمین ها بشوند.

در نهایت 2سه شنبه 6 اردیبهشت به شیراز رسیدیم.

سرپرست برنامه :شهنام سازگار

اعضای شرکت کننده در برنامه :محمود چابک ،سعید گلریز خاتمی وفرزاد فروردین

گزارش از:سعید گلریز خاتمی

 

عکس هایی از برنامه: