سرپرست: شاپور امرالهی
مسوول فنی آقایان: محمدحسین رحمان ستایش
مسوول فنی بانوان: لیلا نجفی
گزارش شفاهی: فاطمه رحیمی
گزارش کتبی: مهدی کریمی
وضعیت آنتن دهی موبایل: در بیشتر طول مسیر خوب
 
 
روز يازدهم فروردين 1391 به همراه شانزده نفر از اعضاي باشگاه شيراز جوان و چهار نفر ميهمان ساعت 7:30 صبح از روبروي آرامگاه سعدي بوسيله يك دستگاه ميني بوس به سمت پارك ملي بمو حركت كرديم. زياد از منطقه سعدي دور نشده بوديم كه به فنس پارك ملي و تل خر چران رسيديم. نرمشي كرديم و در صفي منظم به حركت خود در جاده اي خاكي ادامه داديم.
 
 
هوا ابري بود و نم نم باراني مي آمد. البته سرپرست محترم برنامه آقاي امرالهي روز قبل به ما خبر داده بود كه با تجهيزات كامل بارندگي اعم از پانچو و كاور كوله پشتي بيايين ولي باز هم تعدادي از دوستان سهل انگاري كرده و با تجهيزات ساده كوهپيمايي در برنامه حاضر شده بودند كه البته تا پايان برنامه مشكل خاصي بوجود نياوردند وفقط مانند بيد مجنون در باد تا انتها مي لرزيدند.
 
از تل قرمزي با خاك هاي سرخش كه گذشتيم رفته رفته شيب زمين رو به افزايش بود و پس از گذشتن از دست به سنگ چاك سم طلا و يك ساعت كوهپيمايي ساعت 10 به چشمه چنار باقر رسيديم. ساعتي را استراحت كرديم و صبحانه خورديم. قبل ازحرکت آقاي امرالهي از ما خواست كه در طول مسير حتي الامكان سكوت را رعايت كنيم تا شايد بتوانيم حيوانات منطقه را ببينيم ولي من كه هر چه چشم چشم كردم هيچ جانور زنده اي نديدم. البته خواسته زياديست كه در چنين هواي باراني خرابي توقع ديدن حيوانات منطقه را داشت. ما به عشق باران به اين پيمايش آمده بوديم، فكر نكنم حس غريزي آنها اجازه چرخيدن در اين هوا را بهشان مي داد.
 
 
مسير مشخص را ادامه داديم و چشمه هاي جگني، سفيد، باغ را يكي بعد از ديگري پشت سر گذاشتيم تا نهايتا به چشمه چاه كلك رسيديم و نهار خورديم.
ساعت 2:20 بود كه سرپرست آهنگ حركت را نواخت و پس از گذشتن از چشمه آخر يعني چشمه رسولي به باغ هاي انگور رسيديم و از فنس پارك ملي گذشتيم و تنها يادگاري كه از اين پارك برديم تعدادي عكس بود و مقدار زيادي آب باران روي لباس هايمان.
 
 
دور و اطراف ديگر آن حال و هواي بكر بودن را نداشت. ساعتي را در جاده اي خاكي پياده روي كرديم و گفتيم و خنديديم تا نهايتا به جاده رسيديم كه ميني بوس چشم انتظارمان بود. پاهايمان تا مچ پر از گل بود. تمام سعي خودمان در تميز كردن آنها کشیدیم ولی باز هم راننده محترم در حين سوار شدن با چشماني خيره و كمي غضب آلود همراهيمان مي كرد. حركت كرديم و پس از نيم ساعت به آرامگاه سعدي رسيديم و ساعت 4:15 برنامه به خوبي به پايان رسيد.